رويا 98102

ساخت وبلاگ

سيمين رو ديدم (براي چندمين بار- دوست دوران مجردي) تلفنش زنگ خورد، عکس پشت زمينه تلفن هوشمندش تصويري نسبتا هنرمندانه از ما دو نفر بود، تصويري مملو از نور، (مثل اغلب اي ميج‌هاي تبليغاتي که خوشي، شادي رو القا ميکنه) جواب دادم، برادرم بود يا خواهرم، کدوميکي شون ؟ اينطور که يادم اول برادر کوچک تر بود، گويا وسط مکالمه نفر تغيير کرد، تذکر دادن که هنوز هيچي نشده عکستون رو پخش کردي؟ برام سوال شد که اخه اولا اين پشت زمينه گوشيه، دوما اين گوشي من نيست؟ با اين حال برام جالب بود که احساس ميکردم که اين مخالفت از سر دوست داشتن وعلاقه ست. (گرچه اونا اشتباه مي‌کنند، من که نميخوام با سيمين ادامه بدم!) در اين بين سيمين گويا به مخالفت خانواده من پي برده بود و احساس ميکردم بايستي بروم داشت وسايلم (کيف بود، ساک دستي بود، چي بود؟) را اماده ميکرد، شيطنت کردم و مغازله کردم، اما اندام جنسي مردانه داشت؟! از خواب بيدار شدم

تحليل:

ميدونم که رابطه هاي گذشته در لحظه شيرين و جالب بودن، ادامه يي براشون متصور نبودم، حتي اگه بجاي همسرم اونها بودن وضعيت بهتر نبود، پس چرا گاهي ضمير ناخوداگاهم اونها را بخاطر مي اورد، شايد اينطوري از خودم سلب مسئوليت کرده، شايد ماندن در وضعيت لحظه‌ي خوشي ناشي از ناميدي از بهبود شرايط ست! چرا سيمين؟ خيلي سازگار بود، يا خيلي هوشمندانه نظر مخالفش را بيان مي‌کرد، يا خيلي همراه بود، ديد نزديکي به برخي پديده‌ها (فيلم، تئاتر، کوه،  رمان) داشتيم، ايا ممکن ست من نياز به هم نوايي دارم؟ شايد چون سيمين تک و تنها بود، وابستگي و محدوديت کمتر و ازادي بيشتري داشت! جوابي برايش ندارم

فضايي که درش قرار داشتم خيلي پر نور نبود اما تصوير پشت زمينه گوشي خيلي پرنور بود، مفهومش اين ميتونه باشه که گرچه ناميدم، اما تصويري از اميد رو به نمايش مي گذارم اونقدر اين تفاوت زياده ديگران تذکر مي دهند، اشتباه برداشت مي کنند؟

برادران و خواهري که تذکر مي دهند نياز من به ابراز علاقه ست، گويا سالها تلاش کردم پذيرفته بشم، اما بنظرم پذيرفته نشدم پس رابطه را قطع يا محدود کردم، اين ناخودگاه همچنان به دنبال پذيرفته شدن ست!

رفتن و گذشته، چقدر در خوابهاي من تکرار شده، يکي از پر بسامد ترين موضوع هاست. ميل به رفتن ترک موقعيت، جستجوي ناکجا اباد. گذشته يي که ازش راضي نيستم اما کم کم ياداوريش قلبم رو چنگ مي‌زنه. رفتني که خيلي وقتها در ايستگاه قطاره، يا شبيه اون، قطارهايي که امروزي نيستند، بيشتر به قطارهاي فرسوده قديمي در فيلمها شبيه هستند.

از همه مهمتر با کسي هستم که فک ميکنم مونثه اما ناگهان مي بينم مذکره، ايا نشون ميده که اختلاف بين انتظار و تحقق و و اقعيت اينقدر تضاد بالاي داره. زماني که فک ميکنم در اوج خوشي هستم زندگي  به هم *ميزنه؟ يعني اينقدر در درک مسائل و روابط عاجزم، اينقدر ذهني و تخيلي پيش ميروم؟!

کنجکاوي!...
ما را در سایت کنجکاوي! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : konjkavia بازدید : 130 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 21:39