تلاش

ساخت وبلاگ
زير باراني از خبرهاي بد، دورنمايي بسيار تيره يي که تصور ميکنم، سعي ميکنم بي توجه به همه پيامهاي منفي که ارسال ميشود، از بدبيني بکاهم، اميدوار باشم که اين زمستان گذراست! در مسير رسيدن به کرج، همکارم مي‌گويد آشنا (مشاور رئيس جمهور) گفته سوار مسافرکش شخصي شده و راننده گفته 30 تومن بنزين زده ولي 26 تومن کاسبي کرده، اشنا توصيه کرده که فکري به حال مسافرکش‌هاي شخصي بکنند! به همکارم مي گويم مسير چهارراه دانشکده تا درختي کرج حدود 10 کيلومتر هست، اگه صدي ده هم بسوزاند يعني در هر بار يک ليتر بنزين مصرف ميکند به عبارت 3 هزار تومن، چهارتا مسافر سوار کند منصف باشد از هرکدام 2 هزار پانصد مي گيرد ميشود ده هزار تومن! حداقل 7000 تومن براش مي ماند! مهمان بوديم، صاحب خانه براي شام پرسيد که چي سفارش بدهد پيتزا، کباب، ساندويچ؟ پيشنهاد کرديم که يه شام سبک. رفته گوجه گلخانه‌يي عالي خريده، ميگه دونه يي 2000 تومن! اون کارگر چيکار کنه؟ ميگم زمان شاه شما زمستون گوجه مصرف مي کردي؟ شهريور بساط رب درست کردن به راه بود. بعد گرون بود نمي خريدي؟ ميگه چيکار ميکردم شما گفتيد سبک؟ ميگم پنير مي گرفتي؟ يا کوکو سيب زميني درست مي کرديم؟ بالاخره کلي انتخاب هست. در ضمن اون کارگر بايستي با توجه به شرايط و محدوديتها انتخاب کنه. همون طور که من هم انتخابهاي محدودي دارم خسته شدم بس که همه در حال پمپاژ ناميدي، نارضايتي، مقايسه‌هاي نامناسب و ناصحيح و از همه بدتر القاي ناميدي ديدم. از معاشرت ديگه بدم مي اد. ترجيح ميدهم سرم تو کتاب باشه تا با ادمهايي معاشرت کنم که هميشه در حال نق زدن هستند کنجکاوي!...
ما را در سایت کنجکاوي! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : konjkavia بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:03