رماني تلخ در بيان تعارضهاي قهرمان قصه است. قهرمان قصه که شورشگرانه از خانواده ثروتمند خود ميگسلد و با هجو جامعه، باورهاي متداول و رايج آن را همچون رياکاري به سخره ميگيرد. چون به اين هنر متعهد است و مايل نيست نان به نرخ روز خواست و تمايل توده مردم، يا دوگانه ارباب سياست روز (حزب سوسيال دومکرات و حزب دمکرات مسيحي) و دو بال ارکان مذهب رايج جامعه قصه (المان) پروتانيسم و کاتوليکيسم، بخورد و بيشتر تمرکز دارد بر درکش از پديدهها هرچقدر هم که پديده ذهني باشد تا واقعي (قصه اره کردن، ديدن بچه زير باران يا کثافتکاري سگ زير تابلو تبليغاتي حزب)، اگر هم به اشتباه رقيب در المان شرقي خوشحال از زبان تلخش، بخواهد هنرش را دستاويز تبليغات حکومتي و نقد المان غربي کند، نميپذيرد چون باور دارد هنر و نقد تيز و تندش ناگزير از شرايط و سازکار رايج و حاکم است. بعبارتي هنرش سفارشي نيست
از خودم پرسيدم چطور ميتوانم اينقدر کتابهاي تلخ را بخوانم، به پايان هم برسانم. چه خودآزاري دارم؟ پاسخي يافت نکردم
کتاب اگر سر حوصله دوباره خوانده شود زير پوست پراکنده و هذيان گويي قهرمان، جملات مختصري دارد که حجم وسيعي از مفهوم را در خود جاي داده
از جمله:
اشيايي که يک نفر بعد از مرگ بر جاي ميگذارد چقدر وحشتناک ست!
هنرمند و زن بهترين وسيله براي استثمارند!
خصلتي که ادم را تبديل به مرد ميکند، تحمل کردن و کنار آمدن با شرايط ست (چقدر مرد هستم من!!!)
ميتوان سياست ورزان را به فن کنجکاوي!...
ما را در سایت کنجکاوي! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : konjkavia بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:11