تربيت احساسات!

ساخت وبلاگ
نميدانم اين رمان گوستاوفلوبر را کي خريدم، حتي مطمئن نيستم که نخوانده باشمش، شروع ميکنم بيش از گذشته از خواندن رمان لذت مي برم، بخصوص وقتي مي بينم به چه زيبايي و شيوايي نويسنده توصيف کرده، کار دشواري که من غالبا ناتوانم. رمان که ميخوانم خيالم به هزار جا مي رود، بنويسم، در چه موردي بنويسم، به مشغله‌هاي کاري فکر ميکنم، برنامه‌ريزي ميکنم و... از خواندن خيلي لذت مي برم تحليل: ايا في نفسه از خواندن لذت ميبرم يا خواندن فرصت هرز رفتن فکرم و پرسه در نگراني ها را از من مي گيرد؟ يا شايد خواندن تصوري ايجاد ميکند که بازه و ميزان انتخابم حداقل در عالم خيال گسترده مي‌شود؟ از خودم مي پرسم براي اينده دخترم چه برنامه‌يي دارم؟ انتظار دارم با چه توشه‌يي وارد لايه‌هاي متفاوت جامعه شود؟ چگونه مي‌تواند گليمش را از آب بيرون بکشد؟ چه ارزشهايي را دوست دارم در ذهن داشته باشد بگذريم اين وب لاگ بيش از حد حديث نفسم شده است کنجکاوي!...
ما را در سایت کنجکاوي! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : konjkavia بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 12 دی 1398 ساعت: 15:36